ربوتلغتنامه دهخداربوت . [ رِ وَ ] (از ع ، اِ) رَبْوة. رُبْوَت .پشته و بلندی و کوهچه . (ناظم الاطباء). جای بلند. (دهار). پشته و بلندی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تل کوچک . (مهذب
ربوتلغتنامه دهخداربوت . [ رُب ْ وَ ] (از ع ، اِ) رَبْوَت . رِبْوَت . (ناظم الاطباء). رجوع به رِبْوَت شود.
ربوتلغتنامه دهخداربوت . [ رَب ْ وَ ] (از ع ، اِ) رِبْوَت . رُبْوَت . (ناظم الاطباء). رجوع به رِبْوَت شود. || در عرف اهل فن حساب ، ده بار. (از اقرب الموارد).
ربوتلغتنامه دهخداربوت . [ رَ ] (اِ) هدهد. (ناظم الاطباء) (لغت فرس اسدی ). پوپو. (یادداشت مرحوم دهخدا). پوپک . شانه بسر. مرغ سلیمان . پوپونک : محال را نتوانم شنیدهزل و دروغ که هز
ربوطلغتنامه دهخداربوط. [ رُ ] (اِخ ) نام یکی از پاسگاههای بخش مرکزی موسیان شهرستان دشت میشان . هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن فقط مأموران انتظامی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
ربیلغتنامه دهخداربی . [ رَ بی ی ] (ع مص ) پرورش یافتن در برِ کسی : ربوت فی حجره ربواً و ربیت رباءً و ربیاً. (منتهی الارب ). پرورش یافتن . (آنندراج ). || در میان قومی وربالیدن .
ربوةلغتنامه دهخداربوة. [ رِب ْ وَ ] (ع اِ) رَبْوة. رُبْوة. رِبْوَت . زمین بلند. رجوع به رِبْوَت شود.
فرزلغتنامه دهخدافرز. [ ف َ ] (ع اِ) زمین هموار پست . (منتهی الارب ). گشادگی بین دو کوه و گویند: ما اطمأن من الارض بین ربوتین . (اقرب الموارد). || (مص ) جدا نمودن چیزی را از چی
ویرانیلغتنامه دهخداویرانی . (حامص ) حالت و چگونگی ویران . خرابی . بایر بودن . نامسکون بودن . ویران بودن : آنکه را خیمه به صحرای قناعت زده اندگر جهان زلزله گیرد غم ویرانی نیست . سع