دلوحلغتنامه دهخدادلوح . [ دَ] (ع ص ) بسیارآب . گویند: سحاب دلوح ؛ یعنی ابر بسیارآب . ج ، دُلُح . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دلوحلغتنامه دهخدادلوح . [ دُ ] (ع مص ) راه رفتن به کوتاه گام با بار گران بر پشت . (از منتهی الارب ). گران بار رفتن . (المصادر زوزنی ). زیر بار گران رفتن . (تاج المصادر بیهقی ).
دلوهلغتنامه دهخدادلوه . [ دَ ] (ع ص ) ناقه ٔ تسلی یافته از مهر بچه و الفت آن . (منتهی الارب ). || ناقه که نه به ناقه ٔ مونس خود و نه به فرزند خود مهربانی نکند. (از اقرب الموارد)
دلوهلغتنامه دهخدادلوه . [ دُ ] (ع مص ) مهربان نبودن ناقه بر فرزند و یا مونس خود. (از اقرب الموارد). || به معانی مصدر دله است . (از اقرب الموارد). رجوع به دله شود.
دلوحسنلغتنامه دهخدادلوحسن . [ دَ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز. واقع در 47هزارگزی باختر سراسکند و 12هزارگزی خطآهن میانه مراغه ، با 420 تن سک
دلوحسن آبادلغتنامه دهخدادلوحسن آباد. [ دَ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوندپور، بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. واقع در 5هزارگزی شمال خاوری شاه آباد و 1هزارگزی جنوب حسن آباد کنار را
دلوحسنلغتنامه دهخدادلوحسن . [ دَ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز. واقع در 47هزارگزی باختر سراسکند و 12هزارگزی خطآهن میانه مراغه ، با 420 تن سک
دلوحسن آبادلغتنامه دهخدادلوحسن آباد. [ دَ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوندپور، بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. واقع در 5هزارگزی شمال خاوری شاه آباد و 1هزارگزی جنوب حسن آباد کنار را
دلحلغتنامه دهخدادلح . [ دُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ دَلوح . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به دلوح شود.
دالحلغتنامه دهخدادالح . [ ل ِ ] (ع ص ) سحاب دالح ؛ ابر بسیار باران . ج ، دُلَّح ، دَوالِح . دَلوح . (منتهی الارب ).