توللغتنامه دهخداتول . [ ت َ ] (ع مص ) جادوئی کردن و علاج سحر نمودن . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
توللغتنامه دهخداتول . (اِخ ) شهر و مرکز یکی از ولایات در ایالت مورت اموزل فرانسه است که 12100 تن سکنه دارد. این شهر موطن گوویون سن سیر است و در گذشته یکی از سه اسقف نشین های مس
توللغتنامه دهخداتول . (اِخ ) شهر و حاکم نشین ایالت کرز فرانسه است که بر کنار رود کرز واقع است و 19400 تن سکنه دارد. در این شهر کارخانه ٔ اسلحه سازی ملی و مدرسه ٔمقدماتی نظام در
توللغتنامه دهخداتول . (اِ) تُل . به معنی جنگ و پرخاش . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شورش و وحشت وغوغا. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). کارزارو جنگ
تولهلغتنامه دهخداتوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ)گلی باشد که آن را نان کلاغ و خبازی گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گل خبازی و نان کلاغ . (ناظم الاطباء). پنیرک . (یادداشت بخط م
تولیدنلغتنامه دهخداتولیدن . [ دَ ] (مص ) از: «تول » + «یدن » پسوند مصدری . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رمیدن و دور شدن و به یک سو رفتن . (برهان ) (از ناظم الاطباء). رمیدن . (غیاث الل
تولیوسلغتنامه دهخداتولیوس . [ تول ْ لیو ] (اِخ ) نام یکی از ژنس (خانواده )های روم قدیم است که سرویوس تولیوس پادشاه روم و چیچرو از آن ژنس برخاسته بودند. (از اعلام تاریخ قدیم فوستل
توللیلغتنامه دهخداتوللی . [ ت َ وَل ْ ل َ لی ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف ایل قشقائی . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 83).