باغوتلغتنامه دهخداباغوت . (اِ) عیدی مر ترسایان را. (ناظم الاطباء). همان باغوث است که بمعنای استسقا بود. (ناظم الاطباء). همان باعوث است . (منتهی الارب ). اعجمی معرب است و آن عید ن
باقوتلغتنامه دهخداباقوت . [ ق ُوْ وَ ] (ص مرکب ) (از: با + قوت ) نیرومند. بانیرو. باتوان . مقابل ضعیف و ناتوان : گر سخنهای کسائی شده پیرند و ضعیف سخن حجت باقوت و تازه وْ برناست .
باعوثلغتنامه دهخداباعوث . (سریانی ، اِ) اسم سریانی است و آن ترسایان را بمنزله ٔ استسقاست مر مسلمانرا. (منتهی الارب ). نماز باران . ج ، بَواعیث . (از اقرب الموارد). در ترسایان بمن