اِحْتِکامٌدیکشنری عربی به فارسیاستحکام , محکم شدن , حکميت (داوري) را پذيرفت , دادخواهي کردن , اقامه دعوا کردن , اقامه کيفر خواست نمودن , شکايت کردن , به ميل خود رفتار کردن , به دلخوا عمل کردن
اِدَّعاءٌدیکشنری عربی به فارسیزعم , خيال , ادّعا , تظاهر , غرور , مطالبه , مدّعي شدن , ادعا کردن , دعوي کردن , دادخواهي کردن , اقامه دعوا نمودن
ابوریحانلغتنامه دهخداابوریحان . [ اَ رَ ] (اِخ ) بیرونی . محمدبن احمد خوارزمی بیرونی . از اجله ٔ مهندسین و بزرگان علوم ریاضی . او یکی از نوادر دُهاةِ اعصار و نمونه ٔ کامل ذکاء و فطن
محاکمهفرهنگ انتشارات معین(مُ کِ مِ) [ ع . محاکمة ] (مص ل .) 1 - با کسی به دادگاه رفتن و برای هم اقامة دعوی کردن . 2 - دادرسی .