inevitableدیکشنری انگلیسی به فارسیاجتناب ناپذیر، بدیهی، حتمی الوقوع، نا گزیر، غیر قابل امتناع، نا چار، چاره نا پذیر
قلبلغتنامه دهخداقلب . [ ق َ ] (ع مص ) بر دل کسی زدن . || پشت چیزی را به جانب شکم گردانیدن . || میرانیدن خدای کسی را. || برگردانیدن . || باژگونه گردانیدن . || بازگردانیدن مردمان
امر حتميدیکشنری عربی به فارسینا چار , نا گزير , اجتناب نا پذير , چاره نا پذير , غير قابل امتناع , حتما , حتمي الوقوع , بديهي