جایدادهinterleavedواژههای مصوب فرهنگستانویژگی کد انتقالی که در آن دو نماد متوالی با تعدادی بیت از هم جدا شوند
interleavesدیکشنری انگلیسی به فارسیinterleaves، برگ سفید لای صفحات کتابی گذاشتن، در میان چیزی جا دادن
بُرزنinterleaverواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که آرایش بیتها یا نمادهای ارائهشده در ورودیاش را بهنحوی تغییر میدهد که گروه بیتها یا نمادهای نزدیکبههم در خروجی آن تاحدامکان از هم جدا شوند
interleavesدیکشنری انگلیسی به فارسیinterleaves، برگ سفید لای صفحات کتابی گذاشتن، در میان چیزی جا دادن
interlacedدیکشنری انگلیسی به فارسیinterlaced، مشبک کردن، در هم امیختن، بهم پیچیدن، در هم بافتن، از هم گذراندن، تقاطع کردن
interleavingدیکشنری انگلیسی به فارسیinterleaving، برگ سفید لای صفحات کتابی گذاشتن، در میان چیزی جا دادن