پطرسلغتنامه دهخداپطرس . [ پ ِ رُ ] (اِخ ) یا بطرس یا فطرس حواری در کتاب قاموس مقدس آمده است : در زبان سریانی پطرس را کیفاس خوانند یعنی سنگ و او یکی از جمله ٔ دوازده حواری و هم ی
پطرسلغتنامه دهخداپطرس . [ پ ِ رُ ] (اِخ ) نام کشیشی که از طرف امریکا در حفریات بابل نظارت داشت . این حفریات از 1885 م . از طرف امریکائیها و آلمانی ها شروع و آثار بسیاری از معابد
پطرس پاطریسیوسلغتنامه دهخداپطرس پاطریسیوس . [ پ ِ رُ ] (اِخ ) نام سفیری است که از جانب دربار بیزانس بحضور خسرو اول [ انوشروان ] بسفارت سیاسی فرستاده شد و عامل مصالحه ٔ سال 652 م . گردید و
پارسهلغتنامه دهخداپارسه . [ س َ ](اِخ ) پارس [ س َ ] سرزمین پارس . || شهری در پارس (فارس ). رجوع به پرس پلیس و تخت جمشید شود.
پارسهلغتنامه دهخداپارسه . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) گدائی . (برهان ). تکدّی . پَرسه . || گدا. (غیاث اللغات ).
پطرس پاطریسیوسلغتنامه دهخداپطرس پاطریسیوس . [ پ ِ رُ ] (اِخ ) نام سفیری است که از جانب دربار بیزانس بحضور خسرو اول [ انوشروان ] بسفارت سیاسی فرستاده شد و عامل مصالحه ٔ سال 652 م . گردید و
غالی پاشالغتنامه دهخداغالی پاشا. (اِخ ) پطرس غالی پاشا رئیس مجلس نظار و ناظر امور خارجه ٔ مصر که در (12 صفر 1328 هَ . ق . / فوریه ٔ 1910 م .) بر اثر ترور کشته شده است . رجوع به کتاب