هوشمندیفرهنگ مترادف و متضادادراک، بخردی، خردمندی، دها، ذکاوت، زیرکی، فراست، فقاهت، هوشیاری ≠ بیخردی، نابخردی
هوشمندیلغتنامه دهخداهوشمندی . [ م َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی هوشمند. ذکاء. ذکاوت . فطانت : جوانان ورا پاسخ آراستنددل هوشمندی بپیراستند. فردوسی .بالای سرش ز هوشمندی میتافت ستاره
هوشمندفرهنگ مترادف و متضادباهوش، باهوش، بخرد، تیزفهم، تیزهوش، خردمند، زیرک، عاقل، فرزانه، نابغه، هشیار ≠ بیهوش
ذکافرهنگ نامها(تلفظ: zakā) (عربی) (در قدیم) هوشمندی ، تیزهوشی ؛ ] این واژه با کلمهی ذُکا (به معنی خورشید) هم نویسه میباشد[