هم خوانیلغتنامه دهخداهم خوانی . [ هََ خوا / خا ] (حامص مرکب ) هم سفره شدن . هم کاسگی . هم نشینی : کرد با او به خورد هم خوانی کاین چنین است شرط مهمانی . نظامی .به هم خوانی خود کنی سر
همخوانی 3consistency, coherence 2واژههای مصوب فرهنگستانیکنواختی تمام اجزای یک سامانۀ نرمافزاری چنانکه اجزای آن با یکدیگر در تعارض نباشد متـ . سازگاری 3
coincidesدیکشنری انگلیسی به فارسیهمخوانی دارد، مصادف شدن، همزمان بودن، باهم رویدادن، منطبق شدن، در یک زمان اتفاق افتادن