ملامینفرهنگ انتشارات معین(مِ) [ انگ . ] (اِ.) جسمی است آلی که با الدئیدفرمیک تشکیل رزینی می دهد که در گرما قالب گیری می شود.
مأزمینلغتنامه دهخدامأزمین . [ م َءْ زِ م َ ] (اِخ ) بین مشعر و عرفه است . (از اقرب الموارد). و رجوع به مأزمان و مأزم و نزهةالقلوب جزء سوم چ لیدن شود.
ملازمتلغتنامه دهخداملازمت . [ م ُ زَ / زِ م َ ] (از ع ، مص ) پیوسته بودن به جایی یا نزد کسی . (غیاث ). مأخوذ از تازی ، اشتغال ومواظبت و پیوسته بودن در کار و ثبات قدم و پابرجایی .
ملازمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ملازمین، ملتزمین، پیروان، ملتزم رکاب، آئینهدار بادی گارد، محافظ پادو، غلام بچه، غلام مولا، شاگرد مرید، همراه، مشایع، همراهان، مشایعت ک
چاکریلغتنامه دهخداچاکری . [ ک َ / ک ِ ] (حامص ) نوکری . ملازمی . خدمتگری . بندگی . کهتری . پیشخدمتی : یکی گفت ما را بخوالیگری بباید بر شه شد از چاکری . فردوسی .ای میر باش تا تو ب
قایتماسلغتنامه دهخداقایتماس . [ ] (اِخ ) از سران تراکمه بوده که درسفر سلطان حسین میرزا (تیموری ) به صوب کنارآب مرغاب از ملازمین بوده است . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 145).
غازانلغتنامه دهخداغازان . (اِخ ) نام یکی از شاهزادگان مغولی که در زمان سلطان سعید اولجایتو محمد از ملازمین شاهزاده یساور بوده است و پس از مغلوب و کشته شدن یساور، به دست سپاهیان س
سعدلغتنامه دهخداسعد. [ س َ ] (اِخ ) ابن مالک بن سنان الخدری انصاری خزرجی . مکنی به ابوسعید خدری از صحابه و ملازمین پیغمبر اکرم (ص ) بوده . احادیث زیادی از وی روایت شده است و در