مشتاقدیکشنری فارسی به انگلیسیablaze, agog, aspirant, anxious, athirst, bent, cheerful, desirous, eager, forward, hungry, impatient, itchy, keen, ready, solicitous, thirsty, willing, zealous
مشتاق شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آرزومند شدن، راغب شدن، بسیار مایل شدن، شایق شدن ۲. عاشق شدن ≠ بیزار شدن، مشمئزشدن
مشتاق کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آرزومند کردن، راغب کردن، بسیار مایل کردن، شایق کردن ۲. عاشق کردن ≠ بیزار کردن، مشمئز کردن