مسایللغتنامه دهخدامسایل . [ م َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ مَسیل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). مسیل ها. اماکن جاری شدن آب . رجوع به مسیل شود : مسایل انهار و مسائح امطار معابر سیحون به ف
مسایل، مسائلفرهنگ مترادف و متضاد۱. سوالها، سوالات، مسالهها، پرسشها ≠ پاسخها ۲. مشکلها، دشواریها، گرفتاریها، مشکلات ۳. مطالب، قضایا، مباحث، موضوعات، موضوعها ۴. امور شرعی ≠ اجوبه
مسایلهلغتنامه دهخدامسایله . [ م ُ ی َ ل َ ] (ع مص ) مسألة. مسائلة. رجوع به مسائلة و مسألة شود : بر لوح وجود وی قلم تصرف آدمی امروز رفته است و بر تخت بخت اومسایله اکنون متکا ساخت
مسایلهلغتنامه دهخدامسایله . [ م ُ ی َ ل َ ] (ع مص ) مسألة. مسائلة. رجوع به مسائلة و مسألة شود : بر لوح وجود وی قلم تصرف آدمی امروز رفته است و بر تخت بخت اومسایله اکنون متکا ساخت
مسألةلغتنامه دهخدامسألة.[ م ُ ءَ ل َ ] (ع مص ) مسایلة. از یکدیگر پرسیدن به معنی سؤال . (اقرب الموارد). و رجوع به مسایلة شود.
مسائللغتنامه دهخدامسائل . [ م َ ءِ ] (ع اِ) مسایل . ج ِ مسألة. (اقرب الموارد). مسأله ها. موضوعات . موضوعها. رجوع به مسألة و مسایل شود : با که بگویم حکایت غم عشقت این همه گفتیم
مرتبهstage 3واژههای مصوب فرهنگستاندرجهای از توسعۀ فرهنگی در یک دوره که وجه مشخص آن به فنّاوری و مسایل اجتماعی و آیینی یا اعتقادی برمیگردد