مجبوراًلغتنامه دهخدامجبوراً. [ م َ رَن ْ ] (ع ق ) بطور اجبارو لزوم و ضرورت و از روی بیچارگی . (ناظم الاطباء).
حامد علی میرزالغتنامه دهخداحامد علی میرزا. [ م ِ ع َ] (اِخ ) پسر واجد علی شاه ، پادشاه اخیر لکهنو (هندوستان ). وی در سنه ٔ 1856 م . مجبوراً در معیت جده ٔ خویش بانو دواکر که نائبةالسلطنه ب
محمدحسنلغتنامه دهخدامحمدحسن . [ م ُ ح َم ْم َ ح َ س َ ] (اِخ ) (حاج میرزا محمدحسن آشتیانی ) از علما و مجتهدین و اصولیین قرن چهاردهم هجری است . حاشیه ٔ بسیار مفصل و مبسوطی بر فرائد
ناگزیرلغتنامه دهخداناگزیر. [ گ ُ ] (ق مرکب ) از: نا (نفی ، سلب ) + گزیر [ از: گزیردن = گزردن ]. ناچار. لاعلاج . لابد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ناچار. (مؤیدالفضلاء). ناچار. ل
جدیدالایمانلغتنامه دهخداجدیدالایمان . [ ج َ دُل ْ ] (ع ص مرکب ) مقصود از این اصطلاح در میان یهود شخصی است که از بت پرستی برگردد و بدین یهود گرود. شریعت موسی و کتب انبیاء، یهود را بمهرب