متاعلغتنامه دهخدامتاع . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ت ی ع ») قی کرده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قی شده و استفراغ شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متاعلغتنامه دهخدامتاع . [ م َ ] (ع اِ) اخریان و کالا و سود ومنفعت و سامان و هر آنچه حوائج را سودمند باشد. ج ، امتعه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قوله تعالی : ابتغ
مطاءلغتنامه دهخدامطاء. [ م َ ] (ع مص ) (از «م طو») مطو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مطو شود.
مطاءلغتنامه دهخدامطاء. [ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مَطو و مِطْوْ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). و رجوع به مطو شود.
مطاعلغتنامه دهخدامطاع . [ م ُ ] (ع ص ) اطاعت و فرمانبرداری کرده شده یعنی کسی که مردم اطاعت او کرده باشند و مطیع او شوند. (غیاث ) (آنندراج ). کسی و یا چیزی که مردم مطیع و فرمانبر
مطاعفرهنگ انتشارات معین(مُ) [ ع . ] (اِمف .) اطاعت شده ، در خور اطاعت ، کسی که از او فرمان برداری و اطاعت کنند.
متاعةلغتنامه دهخدامتاعة. [ م َ ع َ ] (ع مص ) نیکو و زیرک شدن ، متع الرجل متاعة؛ نیکو و زیرک گردید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
متاعبلغتنامه دهخدامتاعب . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) رنجها و ماندگیها این جمع تعب است خلاف قیاس . (آنندراج ) (غیاث ). ج ِ متعب و متعبة. (اقرب الموارد). ج ِ متعب . (ناظم الاطباء) : و خود