فرمان متمرکزcentralized controlواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی در پدافند هوایی که در آن دستورها مستقیماً از ردههای بالای فرماندهی به یگانهای آتشبار صادر میشود
فرماندیکشنری فارسی به عربیانتداب , ثور , دستور , قيادة , کلمة , مرسوم , معهد , مفوضية , مقود , مهمة , نظام , وصية ، إرادة
فرمانفرهنگ مترادف و متضاد۱. امر، امریه، توقیع، حکم، دستور، رقم، سفارش، طغرا، فرمایش، منشور ۲. رل، سکان ۳. اجازه، پته، پروانه، فته
فرماندیکشنری فارسی به انگلیسیbehest, charter, command, control, decree, dictate, dictation, direction, directive, edict, fiat, imperative, injunction, mandate, order, ordinance, prescript,
کارنولغتنامه دهخداکارنو. [ ن ُ ] (اِخ ) لازار. کنوانسیونل فرانسوی ، متولد در نوله . وی دانشمندی ریاضی دان و از واضعین علم هندسه ٔ جدید و عضو کمیته ٔ نجات عمومی بود.و هم اوست که چ
دل دادنلغتنامه دهخدادل دادن . [ دِ دَ ] (مص مرکب ) عاشق شدن . دلداده گشتن . علاقه یافتن . فریفته شدن . دوستدار کسی یاچیزی شدن . گرم الفت گردیدن . (آنندراج ) : نکشم ناز ترا و ندهم د
دیوانلغتنامه دهخدادیوان . [دی ] (اِ) محل گردآوری دفاتر (مجمعالصحف ) فارسی معرب است و کسائی آن را به فتح دال و مولد دانسته است و سبب اینکه «واو» در دیوان مانند «سید» اعلال نشده اس
سلوکیانلغتنامه دهخداسلوکیان . [ س ِ ] (اِخ ) ج ِ سلوکی . منسوب به سلوکوس . سلسله ای از مقدونیان که پس از اسکندر در ایران تشکیل شد (312 - 50 ق .م .).مؤسس این سلسله سلوکوس اول است .
غزلغتنامه دهخداغز. [ غ ُ ] (اِخ ) صنفی از ترکان غارتگر بوده اند که در زمان سلطان سنجر قوت گرفتند و خراسان را به تصرف آوردند و سلطان سنجر را گرفته در قفس کردند. (برهان قاطع). غ