عظاءلغتنامه دهخداعظاء. [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عظاءة. (اقرب الموارد). جانورکی است چون چلپاسه ، بزرگتر از وزغه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سلامندرا. (مخزن الادویه ). سالامندرا. رجو
ازاءلغتنامه دهخداازاء. [ اِ ] (ع ص ، اِ) مقابل . برابر. (منتهی الارب ). حِذاء. روبروی . رویاروی . قِبال . تِجاه . || سبب زندگانی یا سبب فراخی عیش و افزونی آن . (منتهی الارب ). |
ازاءلغتنامه دهخداازاء. [ اِ ] (ع مص ) مقابل و برابر شدن . (منتهی الارب ). مقابلة. (غیاث ). برابر شدن چیزی با چیزی . (وطواط). موازات .
عظاءةلغتنامه دهخداعظاءة. [ ع َ / ع ِ ءَ] (ع اِ) به معنی عظایة است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دابه ای است مانند کربسه . (آنندراج ). ج ،عَظاء. عِظا. (اقرب الموارد). رجو
عظاءةلغتنامه دهخداعظاءة. [ ع َ ءَ ] (اِخ ) آبی است از آن بنی کعب . و گویند جایگاهی است که در آنجا جنگی بین بنی شیبان و بنی یربوع رخ داد. و برخی آن را نام جنگی بین بکربن وئل وبنی
عماءفرهنگ انتشارات معین(عَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ابر مرتفع . 2 - ابر باران - ریز. 3 - (تص .) مرتبت احدیت (تعاریفات ، دکتر غنی ، تاریخ تصوف 651).
عباءةدیکشنری عربی به فارسیردا , عبا , جبه , خرقه , پنهان کردن , درلفافه پيچيدن , برامدن , حريف شدن , از عهده برامدن , شنل زنانه , بالا پوش , پوشش , کلا ه توري
عداءدیکشنری عربی به فارسیتجاوز , جنگ , محاربه , کج خلقي , عداوت , دشمني , جنگ ونزاع , عداوت کردن , () (قرون وسطي) حق موروثي , ريشه هوايي , دونده , گردنده , گشتي , افسر پليس , فروشنده سي
عظاءةلغتنامه دهخداعظاءة. [ ع َ / ع ِ ءَ] (ع اِ) به معنی عظایة است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دابه ای است مانند کربسه . (آنندراج ). ج ،عَظاء. عِظا. (اقرب الموارد). رجو
عظاءةلغتنامه دهخداعظاءة. [ ع َ ءَ ] (اِخ ) آبی است از آن بنی کعب . و گویند جایگاهی است که در آنجا جنگی بین بنی شیبان و بنی یربوع رخ داد. و برخی آن را نام جنگی بین بکربن وئل وبنی
عسودلغتنامه دهخداعسود. [ ع ِس ْ وَدد ] (ع اِ) کربسه ٔ نر.(منتهی الارب ). چلپاسه ٔ نر. (ناظم الاطباء). نر و عضرفوط از کربسه و عظاء، و گویند دساس و کرمی خبیث است که در استخوانها ی
عیضفوطلغتنامه دهخداعیضفوط. [ ع َ ض َ ] (ع اِ) کرمکی است سپید که بدان انگشتان زنان را تشبیه کنند. (ناظم الاطباء). جنبنده ای است کوچک و سپید و نرم که انگشتان دختران را بدان تشبیه کن
رقطاءلغتنامه دهخدارقطاء. [ رَ ] (ع ص ) رَقطا. هر شی ٔ مؤنث که بر آن نقطه های سیاه و سفید باشد. (غیاث اللغات ). مؤنث ارقط. (ناظم الاطباء)(منتهی الارب ). سیاهی با سپید آمیخته . (