حساسدیکشنری عربی به فارسیظريف , خوشمزه , لطيف , نازک بين , حساس , نفوذ پذير , داراي حساسيت , غلغلکي , زود رنج , نازک نارنجي , دل نازک
حساسفرهنگ مترادف و متضاد۱. احساساتی ۲. دلنازک، رقیقالقلب، زودرنج، سریعالتاثر، نازکدل ≠ بیتفاوت، غیرحساس ۳. خطیر، مهم، حیاتی، درخور توجه ۴. آلرژیک
حساسدیکشنری فارسی به انگلیسیacute, decisive, delicate, fine, huffy, nice, patho-, responsive, sensible, sensitive, subtle, tender, thin-skinned, ticklish, vulnerable
حثاثلغتنامه دهخداحثاث . [ ح َ / ح ِ ] (ع اِ) خواب . مااکتحل حثاثاً؛به خواب نرفته . چشمش بهم نرفت . || اندک چیزی . اندک : ماذاق حثاثاً؛ ای شیئاً. (منتهی الارب ). هیچ نخورد. || کا
حثاثلغتنامه دهخداحثاث . [ ح ِ ] (اِخ ) مانند جمع حثیث به معنی سریع. عرضی از اعراض مدینه است . (معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ).