جرسدیکشنری عربی به فارسیزنگ زنگوله , ناقوس , زنگ اويختن به , داراي زنگ کردن , کم کم پهن شدن (مثل پاچه شلوار) , زنگ اخبار , وزوزکن , زنگي که عبارت است از کاسه و چکشي که اهسته بر ان ميزن
جرسلغتنامه دهخداجرس . [ ج َ رَ ] (ع اِ) آواز یا آواز پنهانی .جَرس . جِرس . (متن اللغة). رجوع بکلمات مزبور شود.
جرسلغتنامه دهخداجرس . [ ج َ رَ ] (ع اِ) درای و زنگ . (منتهی الارب ). جسمی توخالی که از آهن و مس سازندو آلتی بر آن کوبند تا آواز دهد. (از المنجد). درای . (دهار) (مهذب الاسماء نس
ژرسلغتنامه دهخداژرس . [ ژِ ] (اِخ ) نام ایالتی به فرانسه متشکل از قسمتی از گاسکنی قدیم ، دارای سه ایالت و 29 ولایت و 466 دهستان و 191134 تن سکنه . این ناحیه بنام رودی که از آنج
ژرسلغتنامه دهخداژرس . [ ژِ ] (اِخ ) نام رودخانه ای بطول 178 کیلومتر به فرانسه که از فلات لانمزان سرچشمه گیرد و از ایالت ژرس گذرد و به رود کارون پیوندد.
ژرسلغتنامه دهخداژرس . [ ژُ رِ ] (اِخ ) ژان لئون . پسرعم ژُرس امیرالبحر فرانسوی .مولد کاستره بسال 1859 ومقتول بسال 1914 م . در پاریس . وی از سیاستمداران و ناطقین و از سران حزب س
ژرسلغتنامه دهخداژرس . [ ژُ رِ ] (اِخ ) بنژامن . نام امیرالبحر فرانسوی . مولد پاریس بسال 1823 و وفات بسال 1889 م .
جرس الانذاردیکشنری عربی به فارسیهشدار , اگاهي از خطر , اخطار , شيپور حاضرباش , اشوب , هراس , بيم و وحشت , ساعت زنگي , از خطر اگاهانيدن , هراسان کردن , مضطرب کردن
جرس کرلغتنامه دهخداجرس کر. [ ج َ رَ س ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جرس کم آواز. (بهارعجم ) (آنندراج ).
جرس جنبانلغتنامه دهخداجرس جنبان . [ ج َ رَ جُم ْ ] (نف مرکب ) کسی که جرس بر کمر بسته و پیوسته جرس رامی جنباند تا پاسبانان شاه بخواب نروند : من از سحر سحر پیکان راهم جرس جنبان هارونان
جرس جنبانیلغتنامه دهخداجرس جنبانی . [ ج َ رَ جُم ْ ] (حامص مرکب ) عمل آن که جرس را می جنباند : جرس جنبانی مرغان شب خیزجرسها بسته بر مرغ شب آویز. نظامی .رجوع بجرس جنبان شود.