تنهالغتنامه دهخداتنها. [ ت َ ] (اِخ ) محمدسعید قمی . خلف حکیم محمدباقر قمی است و در دربار شاه عباس دوم راه یافت و سپس مغضوب شد. این دو بیت از اوست :در انتظارت ای ثمر دل شکوفه وا
تنهالغتنامه دهخداتنها. [ ت َ ] (ص ، ق ) از مفرد بودن باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). فرد و تک و منفرد و یگانه و مجرد. (ناظم الاطباء). فرید. وحید. بی هیچکس . منفرد.
تنهافرهنگ مترادف و متضاد۱. عزب، مجرد ≠ متاهل، خانهدار ۲. تک، فرد، فرید، منفرد، وحید، یکه، یگانه ۳. فقط، لاغیر، منحصراً ۴. بیهمتا، طاق، مفرد، واحد ۵. یکتنه ۶. خلوتگزین، خلوتنشین
تنها خوردنلغتنامه دهخداتنها خوردن . [ ت َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) تنها خود خوردن و به کسی ندادن : ولیکن نباید که تنها خوری ز درویش درمانده یاد آوری . (بوستان ).رجوع به تنهاخوار و
تنها کلالغتنامه دهخداتنها کلا. [ ت َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دابو است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 190 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
تنها ماندنلغتنامه دهخداتنها ماندن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) منفرد ماندن . جدا از دیگران ماندن . شذوذ. بی همراه شدن : چو تنها بماند آن شه پرخردبترسیدکز لشکرش بد رسد. فردوسی .رجوع به تنها