بغضلغتنامه دهخدابغض . [ ب ُ ] (ع اِمص ) دشمنی و خصومت و عداوت و کینه . (ناظم الاطباء). دشمنی و عداوت . (فرهنگ نظام ). دشمنی . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). نفرت . خ
بغضلغتنامه دهخدابغض . [ ب ُ ] (ع مص ) دشمن داشتن کسی را. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) . دشمن شدن و دشمنی کردن . (مؤید الفضلاء).
بغزلغتنامه دهخدابغز. [ ب َ ] (ع مص ) زدن بچوب دستی و بپا کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به پا، یا به عصا زدن کسی را. (اقرب الموارد). || نشاط و بازی کردن شتر،
بغض کردنلغتنامه دهخدابغض کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام تنگی در گلو پیدا آمدن مقدمه ٔ گریستن را. (یادداشت مؤلف ): بچه بغض کرده .