اعطادیکشنری فارسی به انگلیسیbestowal, conferment, concession, contribution, disposition, endowment, Grant
اعطا کردندیکشنری فارسی به انگلیسیaccord, award, bless, concede, confer, contribute, endow, grant, spare, vouchsafe, yield
هبةدیکشنری عربی به فارسیاعطا , موهبت , دست بدست دادن عروس و داماد , بخشيدن , فاش کردن , بذل , تند باد , باد ناگهاني , انفجار , فوت , خوشي , تفريح , تمايل , مزمزه , چشيدن , حب , حب دارو
impartsدیکشنری انگلیسی به فارسیاعطا می کند، ابلاغ کردن، افشاء کردن، رساندن، بیان کردن، سهم دادن، بهرهمند ساختن، افاضه کردن