اسمالغتنامه دهخدااسما. [ اَ ] (از ع ، اِ) مخفف اسماء عربی : و گر گویی که در معنی نیند اضداد یکدیگرتفاوت از چسان باشد میان صورت و اسما؟ ناصرخسرو.ناموخت خدای ما مر آدم راچون عور و
اسمعدیکشنری عربی به فارسیشنيدن , گوش کردن , گوش دادن به , پذيرفتن , استماع کردن , خبر داشتن , درک کردن , سعي کردن , اطاعت کردن
اصمعلغتنامه دهخدااصمع. [ اَ م َ ] (اِخ ) نیای اصمعی معروف . رجوع به اصمعی شود. || بنواصمع؛ گروهی از تازیان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اصمعلغتنامه دهخدااصمع. [اَ م َ ] (ع ص ، اِ) خردگوش . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صغیرالاذن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || شمشیر بر
اسماًفرهنگ انتشارات معین(اِ مَ ن ú ) [ ع . ] (ق .) 1 - از جهت نام . 2 - (عا.) بدون پشتوانه ، بدون اعتبار.
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن زیاد. از مشایخ شیعه و راوی فقه از ائمه . (ابن الندیم ).
اسماءلغتنامه دهخدااسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت ابی بکربن ابی قحافة صدیق . دختر بزرگ خلیفه ٔ اول . خواهر عایشه و زوجه ٔ زبیر است و بلقب ذات النطاقین مشهور و ملقب باشد و او مادر عبداﷲب
اسماءلغتنامه دهخدااسماء. [ اَ ] (اِخ ) در فارسی اسما گویند. (غیاث ). نام معشوقه ٔ سعد و او را اسماء بنت اسماء گفتندی . (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء). و گویند وی از مادر خویش
اسماءالحسنیلغتنامه دهخدااسماءالحسنی . [ اَ ئُل ْ ح ُ نا ] (ع اِ مرکب ) اسماء خدای تعالی که نود و نه اسم باشد. (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 2 ص 493). در تفسیر و ﷲ الاسماء الحسنی فادعوه بها آر
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم خلیل (ع ). مؤلف تاریخ گزیده گوید: ساره (زوجه ٔ ابراهیم ) هاجر را با ابراهیم بخشید، ابراهیم را ازو پسری آمد در هشتادوشش سالگ