هاهلغتنامه دهخداهاه . (ع اِ صوت ) کلمه ٔ وعید و تهدید است . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حکایت خنده ٔ خنده کننده : ضحک فلان فقال هاه هاه . (ناظم الاطباء). ح
هاهنلغتنامه دهخداهاهن . (اِخ ) (هان ) اتو. شیمیدان معاصر و کاشف معروف آلمانی که موفق به شکافتن اتم اورانیوم گشت و بدین سبب در سال 1944 م . به اخذ جایزه ٔ نوبل نائل شده وی در سال
هاهولغتنامه دهخداهاهو. (اِخ ) نام رودی است که از کوه بِند در هند جاری است . (ماللهند ابوریحان بیرونی ص 128).
هاب هابلغتنامه دهخداهاب هاب . (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان شتر را در وقت راندن زجر کنند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
خمرةآبگویش اصفهانی تکیه ای: --------- طاری: döla طامه ای: kuzaɂow طرقی: döla کشه ای: döla نطنزی: kuzaɂow
کوزةآبگویش اصفهانی تکیه ای: küza/ küzale طاری: düla طامه ای: kuze ow طرقی: döla کشه ای: döla نطنزی: kuza
هاهلغتنامه دهخداهاه . (ع اِ صوت ) کلمه ٔ وعید و تهدید است . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حکایت خنده ٔ خنده کننده : ضحک فلان فقال هاه هاه . (ناظم الاطباء). ح
ضحاکلغتنامه دهخداضحاک . [ ض َح ْ حا ] (اِخ ) ابن مخلدبن ضحاک بن مسلم الشیبانی البصری ، معروف به نبیل . او شیخ حُفّاظ حدیث بعصر خویش بود. او را جزئی است در حدیث . وی بمکه متولد ش
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن میمون التمیمی الموصلی . مکنی به ابی محمد، و هرگاه که رشید استخفاف او خواستی وی را با کنیت ابوصفوان خواندی . مقام او در علم و
لَهْوٌفرهنگ واژگان قرآنهر کار بيهوده و بيارزشي است که آدمي را از کار مهم و پر ارزش باز بدارد -هر عمل سرگرم کنندهاي که انسان را از کاري مهم و حياتي و وظيفهاي واجب باز بدارد ( وقتي ميگو
گذاشتنلغتنامه دهخداگذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص ) نهادن . (برهان ). هشتن . قرار دادن . وضع کردن . برجای نهادن : عذب ؛ گذاشتن چیزی را. مغادرة؛ ماندن و گذشتن . اغدار؛ سپس گذاشتن شتر و گ