نفوقلغتنامه دهخدانفوق . [ ن ُ ] (ع مص ) مردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خارج شدن روح از تن مرد و دابه . (از اقرب الموارد). بمردن ستور. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
تسربدیکشنری عربی به فارسینفوذ , تصفيه , تراوش , رخنه , تراوش کردن , فاش شدن , نشت , چکه , کمبود , کسر , کسري , فاش شدگي (اسرار) , مقداري که معمولا براي کسري در اثر نشتي درنظر ميگيرند