مهرمنواژهنامه آزادمهرمن:Mehrman ترکیب دو واژه مهر + بهمن مهر:Mehr دوستی و محبت – رحم، شفقت– آفتاب – نام روز شانزدهم از هر ماه خورشیدی مهر MEHR:رحم، شفقت و محبّت (برهان قاطع) … پ
مهرمندلغتنامه دهخدامهرمند. [ م ِ م َ ] (ص مرکب ) دارای مهر. بامحبت . دوست : آنچنان رو که غلامان رفته اندتا سگش گردد حلیم و مهرمند.مولوی .
مهرمندلغتنامه دهخدامهرمند. [ م ِ م َ ] (ص مرکب ) دارای مهر. بامحبت . دوست : آنچنان رو که غلامان رفته اندتا سگش گردد حلیم و مهرمند.مولوی .
دل برکندنلغتنامه دهخدادل برکندن . [ دِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دل برداشتن . ترک علاقه و دلبستگی کردن . دل برگرفتن . صرف نظر نمودن .منصرف شدن . چشم پوشیدن ، مقابل دل بستن : چو برکندم
مندلغتنامه دهخدامند. [ م َ ](پسوند) یعنی خداوند، با کلمه ٔ دیگر ترکیب کنند و تنها مستعمل نشده چون مستمند و دردمند و روزی مند و آزمند و آه مند. (فرهنگ رشیدی ). به معنی صاحب و خد
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن المأمون النحوی اللغوی القاضی . یاقوت گوید: او دارای خطی ملیح و عقلی صحیح بود. مولد وی ذی القعده ٔ سال 509 هَ . ق . ووفات به