waveدیکشنری انگلیسی به فارسیموج، خیز، خیزاب، فر موی سر، موج زدن، تشکیل موج دادن، دست تکان دادن، موجی بودن
موجةدیکشنری عربی به فارسیموج بزرگ اب , خيزاب , موج زدن (از اب يا جمعيت يا ابر) , بصورت موج درامدن , سراسيمگي , تپش , بادناگهاني , سراسيمه کردن , اشفتن , طوفان ناگهاني , باريدن ناگهاني ,
frizzlesدیکشنری انگلیسی به فارسیفریزل ها، فر، جلزوولز، غذا را سرخ کردن، جزجز کردن، فر زدن، فر دادن مو