شوخیفرهنگ مترادف و متضاد۱. استهزا، بذله، جوک، خوشمزگی، دعابه، ریشخند، لاغ، لطیفه، لودگی، لودگی، متلک، مداعبت، مزاح، مسخرگی، مسخره، مطایبه، هزل ۲. بیحیایی، بیشرمی، گستاخی ۳. ظرافت، قذرا
شوخیدیکشنری فارسی به انگلیسیgag, humor, jape, jest, jocoseness, jocularity, joke, jollity, lark, play, playfulness, quip, spoof, story, waggery, witticism
شوخیلغتنامه دهخداشوخی . (حامص ) چرکی . دناست . درن . وسخ . پلیدی . (یادداشت مؤلف ) : گر از تو دل مردمان خسته شدبه شوخی درون دیده ها شسته شد. فردوسی . || (اِ) چرک و ریم . (ناظم
شوخیفرهنگ انتشارات معین(حامص .)1 - گستاخی ، بی شرمی . 2 - خوشی ، عشرت . 3 - مزاح ، هزل . مق . جدی . ؛ ~ خرکی کنایه از: شوخی دور از ادب و نزاکت . ؛ با کسی ~ داشتن الف - با او صمیم