بصطلغتنامه دهخدابصط. [ ب َ ] (ع مص ) بمعنی بسط است بهمه ٔ معانی . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). رجوع به بسط شود.
بستگویش اصفهانی تکیه ای: darešbast طاری: darešbas(s) طامه ای: dareybas(s) طرقی: derešbas(s) کشه ای: derešbas(s) نطنزی: darešbas(s)
بصطیلغتنامه دهخدابصطی . [ ] (ع اِ) قبلان بصطی . پلنگ . (دزی ج 1 ص 92). در ترکی قَپلان بمعنی ببر. (دزی ج 2 ص 305).
بصطیلغتنامه دهخدابصطی . [ ] (ع اِ) قبلان بصطی . پلنگ . (دزی ج 1 ص 92). در ترکی قَپلان بمعنی ببر. (دزی ج 2 ص 305).
spreadsدیکشنری انگلیسی به فارسیگسترش می یابد، گسترش، شیوع، وسعت، گسترش یافتن، پخش کردن، منتشر شدن، گستردن، پهن شدن، پهن کردن، منتشر کردن، فرش کردن، بصط و توسعه یافتن
spreadingدیکشنری انگلیسی به فارسیگسترش دادن، گسترش یافتن، پخش کردن، منتشر شدن، گستردن، پهن شدن، پهن کردن، منتشر کردن، فرش کردن، بصط و توسعه یافتن
سلغتنامه دهخداس . (حرف ) صورت حرف پانزدهم است از حروف الفبای فارسی پس از «ژ» و پیش از «ش »، و حرف دوازدهم از الفبای عرب پس از «ز» و پیش از «ش »، و حرف پانزدهم از الفبای ابجدی