بازیگردیکشنری فارسی به انگلیسیactor, actress, artist, artiste, entertainer, performer, player, Thespian
بازیگرفرهنگ مترادف و متضاد۱. آرتیست، بازیکن، ستاره، هنرپیشه، هنرمند ≠ تماشاچی، تماشاگر، تماشایی ۲. بازیکن ۳. نقشپرداز ۴. نیرنگباز، فریبکار، حقهباز
بازیگرلغتنامه دهخدابازیگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) بازی کننده . لَعِب (منتهی الارب ) لَعّاب (دهار) سامد. قصّاف . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). لاعب . لاهی . (دهار). آنکه ببازیهای تفری