اتفاقافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ازقضا.۲. بیسابقه؛ ناگهانی.۳. برای تٲکید نفی آورده میشود: اتفاقاً، اینطور نیست.۴. همگی؛ تماماً.
اتفاقاًلغتنامه دهخدااتفاقاً. [ اِت ْ ت ِ قَن ْ ] (ع ق ) قضا را. از قضا. بی انتظار. بی سابقه . غفلةً. ناگهانی . صدفةً. فجاءةً : وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی که از دراین شهر درآید
اتفاقاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت تفاقاً، دست برقضا، بهطوراتفاقی، ناگهان، بههرحال، بهقید قرعه ابتدابهساکن، الابختکی (اللهبختکی)، بیموجب، بیجهت بدون اراده، ازخودبیخود، بالاجبا
اتفاقاًفرهنگ انتشارات معین(اِ تِّ قَ نْ) [ ع . ] (ق .) 1 - دست برقضا، ناگهانی ، غیرمنتظره . 2 - با هم ، با همراهی هم . 3 - همگی ، متحداً.