آماسدیکشنری فارسی به انگلیسیbulge, inflammation, puff, swell, swelling, tumescence, tumidity, turgidity, turgidness
آماسلغتنامه دهخداآماس . (اِ) آماه . وَرَم . تورّم .باد. نَفخ . برآمدگی . پف کردگی . تَهَبﱡج : لیکن از راه عقل هشیاران بشناسند فربهی زآماس . ناصرخسرو.مُتنبی نکو همی گویدبازدانید
عماصلغتنامه دهخداعماص . [ ع َ ] (ع ص ) روز نیک تاریک . (منتهی الارب ). روز سخت و شب نیک تاریک . (ناظم الاطباء). یوم عماص بمعنای یوم عماس است . (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد)
عماسلغتنامه دهخداعماس . [ ع َ ] (ع مص ) سخت گردیدن و سیاه و تاریک گشتن روز. عَماسة. عَمس . عَمَس . عُموس . عُموسة. (از تاج العروس ) (از متن اللغة). رجوع به عماسة، عمس ، عموس و ع
عماسلغتنامه دهخداعماس . [ ع ِ ] (اِخ ) روز سوم از ایام جنگ قادسیه را «یوم عماس » میگفتند. و یاقوت حموی مینویسد: معلوم نیست که آن نام موضعی است یا مشتق از کلمه ٔ «عمس » مقلوب «مع