مواخرهلغتنامه دهخدامواخره . [ م ُ خ َ رَ / خ ِ رِ ] (از ع ، اِمص ) استخاره . (یادداشت مؤلف ) : او به طریقی که او را بود مواخره کرد با خدای تعالی و هیچ جواب نیامد. (تفسیر ابوالفتو
مؤاخرةلغتنامه دهخدامؤاخرة. [ م ُآ خ َ رَ ] (ع مص ) تأخیر کردن و درنگی نمودن و دیری کردن . در آخر نهادن و سپس گذاشتن . (ناظم الاطباء).
موامرةدیکشنری عربی به فارسیتوطله , دسيسه , نقشه خيانت اميز , نقشه , طرح , موضوع اصلي , قطعه , نقطه , موقعيت , نقشه کشيدن , طرح ريزي کردن , توطله چيدن
موخرةدیکشنری عربی به فارسیپروردن , تربيت کردن , بلند کردن , افراشتن , نمودار شدن , عقب , پشت , دنبال , سخت گير , عبوس , سخت ومحکم , عقب کشتي , کشتيدم
مؤاخرةلغتنامه دهخدامؤاخرة. [ م ُآ خ َ رَ ] (ع مص ) تأخیر کردن و درنگی نمودن و دیری کردن . در آخر نهادن و سپس گذاشتن . (ناظم الاطباء).