دهسلغتنامه دهخدادهس . [ دُ ] (ع اِ) ج ِ اَدهَس . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ِدهساء. (ناظم الاطباء). رجوع به ادهس و دهساء شود.
دهسلغتنامه دهخدادهس . [ دَ ] (ع اِ) گیاه نورسته که هنوز سبزی بر آن غالب نشده باشد. || جای نرم که نه ریگ باشدو نه خاک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
دهسلغتنامه دهخدادهس . [ دَ ] (ع مص ) نرم شدن ریگ و آنچه بدان ماند. (المصادر زوزنی ). نرم ریگ شدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به ماده ٔ (د هَ س ) در منتهی الارب و دهساء و ادهس
دهسلغتنامه دهخدادهس . [ دَه ْ ] (ع اِ) سرخی مایل به سیاهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
دحسلغتنامه دهخدادحس . [ دَ ] (ع اِ) دردی که ناخن ازو بیفتد. (مهذب الاسماء). || کشتزاری که پر از دانه باشد. (منتهی الارب ).
دحسلغتنامه دهخدادحس . [ دَ ] (ع مص ) بدی افکندن در میان قوم . (منتهی الارب ). تباه کردن میان قومی . (تاج المصادر بیهقی ). تباهی افکندن میان قومی . (زوزنی ). || پر کردن چیزی را.
دحصلغتنامه دهخدادحص . [ دَ ] (ع مص ) جنبانیدن مذبوح پای خود را و کاویدن . (از اقرب الموارد). پای انداختن گوسفند و جز آن در وقت کشتن . || چشم برکندن (؟) (زوزنی ).
دهساءلغتنامه دهخدادهساء. [ دَ ] (ع ص ) مؤنث ادهس . اکمة دهساء، پشته ٔ سرخ رنگ . ج ، دهس ، (ناظم الاطباء). ارض دهساء؛ سرخ مایل به سیاهی . (منتهی الارب ). || عنز دهساء؛ بز سرخ مای
دهساللغتنامه دهخدادهسال . [ دَ ] (اِ) کوکب سیاره . (ناظم الاطباء). به معنی کواکب سیاره است که زحل و عطارد و مشتری و مریخ و آفتاب و زهره و قمر باشد. (برهان ) (آنندراج ). || بزرگتر
دهستانلغتنامه دهخدادهستان . [ دِ هَِ ] (اِ مرکب ) مجموع چندین ده و قریه و جایی که دارای دهات چند باشد. (ناظم الاطباء). دهستان در مقابل شهرستان . (از غیاث ). خره . کوره . بلوک . جز
دهستانلغتنامه دهخدادهستان . [ دِ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دراگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس . واقع در 69هزارگزی شمال باختری حاجی آباد. سکنه ٔ آن 696 تن . آب آن از قنات
دهستانلغتنامه دهخدادهستان . [ دِ هَِ ] (اِخ ) شهری در طبرستان . (ناظم الاطباء). نام شهری است که اکنون استرآباد گویند از حدود گرگان تا خوارزم . (انجمن آرا) (آنندراج ). ناحیتی است [
دهساءلغتنامه دهخدادهساء. [ دَ ] (ع ص ) مؤنث ادهس . اکمة دهساء، پشته ٔ سرخ رنگ . ج ، دهس ، (ناظم الاطباء). ارض دهساء؛ سرخ مایل به سیاهی . (منتهی الارب ). || عنز دهساء؛ بز سرخ مای
ده سدلغتنامه دهخداده سد. [ دِه ْ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شراء بالا بخش وفس شهرستان اراک . واقعدر 64هزارگزی جنوب کمجان . دارای 576 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ شراء تأ