باغوشلغتنامه دهخداباغوش . (اِ) سر به آب فرو بردن . غوطه زدن . (شمس اللغات ). چیزی را به آب فرو بردن . سر به آب فرو بردن و غوطه خوردن . (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ) (انجمن آرای
بااوشلغتنامه دهخدابااوش . (اِ) خیار بزرگی باشد که بجهت تخم نگاه دارند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || خیار خرد. (شرفنامه ٔ منیری ). || خوشه ٔ کوچک انگور را نیز گویند. (برهان
بابوشیهلغتنامه دهخدابابوشیه . [ شی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای ازشیعه . ابن الندیم در ترجمه ٔ ابوطالب عبیداﷲبن احمدبن یعقوب انباری مقیم واسط گوید او از شیعه ٔ بابوشیه است و صاحب تصانیف کث
نیرومندفرهنگ مترادف و متضادباقوت، بانیرو، پرزور، پرزور، پرقوت، توانا، زورمند، قوی، قوی، قویجثه، مقتدر ≠ ضعیف
بااوشلغتنامه دهخدابااوش . (اِ) خیار بزرگی باشد که بجهت تخم نگاه دارند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || خیار خرد. (شرفنامه ٔ منیری ). || خوشه ٔ کوچک انگور را نیز گویند. (برهان
بابوشیهلغتنامه دهخدابابوشیه . [ شی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای ازشیعه . ابن الندیم در ترجمه ٔ ابوطالب عبیداﷲبن احمدبن یعقوب انباری مقیم واسط گوید او از شیعه ٔ بابوشیه است و صاحب تصانیف کث
بادوشلغتنامه دهخدابادوش . (اِخ ) (گردنه ٔ...) گردنه ای است که مابین قلیان کوه و اشتران کوه از انشعابات جبال پیشکوه بارتفاع 3040 متر واقع و محل عبور طوایف لر است . رجوع به جغرافیا