معنی infarcted | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

جست‌وجوی دقیق

infarcted

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مورفین

جست‌وجوی مشابه

infarctate

دیکشنری انگلیسی به فارسی

انفارکت

infarction

دیکشنری انگلیسی به فارسی

انفارکتوس

inflicted

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اعمال شده، ضربت وارد اوردن، تحمیل کردن، ضربت زدن

infected

دیکشنری انگلیسی به فارسی

آلوده، عفونی

infectedness

دیکشنری انگلیسی به فارسی

آلوده شدن

جست‌وجوی متن

انفارکتوس (پزشکی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

infarct

سکته قلبی (پزشکی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

infarct

انجام شده توسط خود شخص

دیکشنری فارسی به انگلیسی

self-inflicted

خودکرده

دیکشنری فارسی به انگلیسی

self-inflicted