arguedدیکشنری انگلیسی به فارسیاستدلال کرد، استدلال کردن، مشاجره کردن، بحی کردن، گفتگو کردن، دلیل اوردن، سر و کله زدن
argueدیکشنری انگلیسی به فارسیجر و بحث، استدلال کردن، مشاجره کردن، بحی کردن، گفتگو کردن، دلیل اوردن، سر و کله زدن
arguesدیکشنری انگلیسی به فارسیاستدلال می کند، استدلال کردن، مشاجره کردن، بحی کردن، گفتگو کردن، دلیل اوردن، سر و کله زدن