مضردیکشنری فارسی به انگلیسیadverse, bad, baneful, black, deleterrious, detrimental, disadvantageous, enemy, evil, harmful, pestilence, injurious, maleficent, malign, noxious, pestiferous,
مضرلغتنامه دهخدامضر. [ م َ /م َ ض َ ] (ع مص ) ترش و زبان گز گردیدن شیر و سخت سپیدگشتن : مضر اللبن مَضْراً و مَضَراً و مُضوراً؛ ترش و زبان گز گردید شیر و سخت سپید گشت ، و همچنین
مذرلغتنامه دهخدامذر. [ م َذَ ] (ع مص ) تباه گردیدن و فاسد و گندیده شدن . گویند: مذرت البیضه ، مذرت الجوزة. فهی مذرة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || شوری
مزرلغتنامه دهخدامزر. [ م َ ] (ع اِ) شراب بوزه . مَرز. (ناظم الاطباء). بوزه را گویند و آن چیزی است مست کننده که از گندم وگاورس و جو سازند و به عربی نبید گویند. (برهان ).
مزرلغتنامه دهخدامزر. [ م َ ] (ع ص ) مرد خوش طبع و زیرک . || (مص ) هموارپر کردن مشک و پستی بلندی نگذاشتن در آن . || آشامیدن بجهت چاشنی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندرا
مضربدیکشنری عربی به فارسیچوب , چماق , عصا , چوکان زدن , خشت , گل اماده براي کوزه گري , لعاب مخصوص ظروف سفالي , چشمک زدن , مژگان راتکان دادن , بال بال زدن , چوگان , چوگاندار , نيمه ياپار