قانون دانلغتنامه دهخداقانون دان . (نف مرکب ) دانای قانون . || واقف و آگاه به صلاح کار. (ناظم الاطباء). || مستشار حقوقی .
دانونلغتنامه دهخدادانون . (اِ) نامی که بهمه ٔ فلیپوآها دهند و ریشه ٔ آن خام یا پخته خورده شود. (دزی ج 1 ص 420).
حساب دانلغتنامه دهخداحساب دان . [ ح ِ ] (نف مرکب ) داننده ٔ حساب . حساب داننده . کسی که از حساب سر در می آورد. || کنایه از قانون دان . (آنندراج ) : بسیار کم شمردن ما لایق تونیست شاه
قانونلغتنامه دهخداقانون . (معرب ، اِ) اصل . (برهان ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). گویند این لغت معرب کانون است و عربی نیست لیکن در عربی مستعمل است . (برهان ) (مه
دانشگاهلغتنامه دهخدادانشگاه . [ ن ِ ] (اِ مرکب ) دانشگه . محل دانش . جای دانش . جای علم . || اصطلاحاً مؤسسه ای که تعلیم درجات عالیه ٔ علوم و فنون و ادبیات و فلسفه و هنر کند. این ک