صقلغلغتنامه دهخداصقلغ. [ ] (اِخ ) (فروریختن چشمه ) شهرهائی است که در طرف جنوبی یهودا واقع است (صحیفه ٔ یوشع 15:31) که بعد از چندی به شمعون داده شد. (صحیفه ٔ یوشع 19:5). از آن پس
صالغلغتنامه دهخداصالغ. [ ل ِ ] (ع ص ) گاو و گوسفند که دندان شش سالگی افکنده باشد. (منتهی الارب ). گاو شش ساله و پس از این . گویند: صالغ سنة و صالغ سنتین . (مهذب الاسماء).
صقغلغتنامه دهخداصقغ. [ ص ُ ] (ع اِ) کرانه . گوشه . لغتی است در صقع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به صقع شود.
صقللغتنامه دهخداصقل . [ ص َ ](ع مص ) زدودن چیزی را. (منتهی الارب ). بزدائیدن . (دهار). بزدائیدن چیزی . (مصادر زوزنی ). روشنگری . زدودن کارد و شمشیر. پرداخت . روشن کردن . صقال :
wryدیکشنری انگلیسی به فارسیکثیف، به اطراف چرخاندن، خم کردن، پیچ خوردن، دهن کجی کردن، چرخیدن، اریب شدن، کنایه امیز، کج، معوج شده
الیهولغتنامه دهخداالیهو. [ ] (اِخ ) نام یکی از رؤسای «منسه » که داود پیغمبر را تا صقلغ متابعت کرد. (از قاموس کتاب مقدس ).
زبدیالغتنامه دهخدازبدیا. [ زَ ب َ ] (اِخ ) ابن یروحام . از بطن بنیامین . و هنگامی که داود به صقلغ پناه آورداین زبدیا بدو پیوست . (از دائرة المعارف بستانی ).
اخیشلغتنامه دهخدااخیش .[ ] (اِخ ) (مغضوب ) پادشاه جت یکی از شهرهای فلسطینیان بود که داود آنگاه که از دست شاؤل متواری بود برای حفظ جان خود دوبار بدانجا گریخت . بار اول اهالی آنج