جریانلغتنامه دهخداجریان . [ ج َ رَ / ج َرْ ] (از ع ، اِمص ، اِ) خروج و پیشرفت و صدور و اتفاق . || وقوع و طلوع . || دو و جهندگی . (ناظم الاطباء).- جریان آب ؛ کنایه از بیماری مخصو
سچکلغتنامه دهخداسچک .[ س َ چ ُ ] (اِ) برجستن گلو باشد، و آن را بعربی فواق میگویند. جهندگی سینه که بهندش هیچکی نامند. (آنندراج ) (برهان ، لغات متفرقه ٔ پایان کتاب ). جهیدگی سینه
برجستگیلغتنامه دهخدابرجستگی . [ ب َ ج َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ). برجسته بودن . (فرهنگ فارسی معین ). || جهندگی . (ناظم الاطباء). || (اِ) بلندی . (فرهنگ فارسی معین ).- برجستگی های ب
وریدلغتنامه دهخداورید. [ وَ ] (ع اِ) آن رگ از بدن انسان و دیگر حیوانات که جهنده نباشد. (ناظم الاطباء). || رگ گردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، اَورِدَة، و