promptدیکشنری انگلیسی به فارسیسریع، بفعالیت واداشتن، سوفلوری کردن، بر انگیختن، بی درنگ، فوری، عاجل، چالاک، اماده
تابش آنیprompt radiationواژههای مصوب فرهنگستانفورانی از تابش که از شکافت هستهای حاصل میشود و شامل نوترونهای آنی و پرتوهای گاماست
نوترون آنیprompt neutronواژههای مصوب فرهنگستاننوترونی که در فرایند شکافت هستهای بدون تأخیر آزاد میشود