abutmentدیکشنری انگلیسی به فارسیآستانه، مجاورت، زمین همسایه، کنار، زمین سر حدی، طرف، زمین مجاور، حد، نیم پایه، پایه جناحی، مرز، بست دیوار، نزدیکی، اتصال، پشتیبان، سرحد، خرپا، سامان، پشت بند دی
abutmentsدیکشنری انگلیسی به فارسیabutments، مجاورت، زمین همسایه، کنار، زمین سر حدی، طرف، زمین مجاور، حد، نیم پایه، پایه جناحی، مرز، بست دیوار، نزدیکی، اتصال، پشتیبان، سرحد، خرپا، سامان، پشت بند
پایه 1abutmentواژههای مصوب فرهنگستاندندان طبیعی یا کاشتینهای (implant) که تکیهگاه بَرسازۀ ثابت یا متحرک است
پایۀ انتهاییterminal abutmentواژههای مصوب فرهنگستاندندان طبیعی یا کاشتینۀ دندانی (dental implant) در هریک از دو انتهای پل که باعث نگه داشتن آن میشود
abutmentsدیکشنری انگلیسی به فارسیabutments، مجاورت، زمین همسایه، کنار، زمین سر حدی، طرف، زمین مجاور، حد، نیم پایه، پایه جناحی، مرز، بست دیوار، نزدیکی، اتصال، پشتیبان، سرحد، خرپا، سامان، پشت بند