نشبلغتنامه دهخدانشب . [ ن َ ش َ ] (ع اِ) مال و عقار. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). خواسته . (فرهنگ خطی ). مال اصیل ناطق باشد یا صامت . آب و زمین . (منتهی الارب
نشبلغتنامه دهخدانشب . [ ن َ ش َ ] (ع مص ) بسته شدن و درآویختن . (منتهی الارب ). درآویختن از چیزی . (بحر الجواهر). درآویخته شدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). نشوب . نشبة. (من
نشبةلغتنامه دهخدانشبة. [ ن ُ ش َ ب َ ] (ع ص ) مردی که چون به کاری درآویزد از آن دست نکشد. (ناظم الاطباء) (از المنجد). نُشبَة. (المنجد).
نشبرهلغتنامه دهخدانشبره . [ ن ِ ب َ رَ / رِ ] (اِ) آن جزئی از خوراک که ستور در دهان خود برای نشخوار کردن نگاه می دارند. || سایه . ظل . (ناظم الاطباء).
نشبللغتنامه دهخدانشبل . [ ن َ ب َ ] (اِ) دست بر چیزی زدن و درآویختن . (برهان قاطع) (آنندراج ). دست زدگی بر چیزی و درآویختگی . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف نشل است . (حاشیه ٔ برها
نشبةلغتنامه دهخدانشبة. [ ن َ ش َ ب َ ] (ع اِ) مال اصیل اعم از ناطق یا صامت . (از منتهی الارب ) (از المنجد) (از اقرب الموارد). نَشَب . (المنجد). || آب و زمین . (منتهی الارب ). عق
نشبةلغتنامه دهخدانشبة. [ ن ُ ب َ ] (ع اِ) آویزش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) مردی که به کاری آویزد و رها نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نُشَبَة. (الم
نشبةلغتنامه دهخدانشبة. [ ن ُ ش َ ب َ ] (ع ص ) مردی که چون به کاری درآویزد از آن دست نکشد. (ناظم الاطباء) (از المنجد). نُشبَة. (المنجد).
نشبرهلغتنامه دهخدانشبره . [ ن ِ ب َ رَ / رِ ] (اِ) آن جزئی از خوراک که ستور در دهان خود برای نشخوار کردن نگاه می دارند. || سایه . ظل . (ناظم الاطباء).