فوران مرکزیcentral eruptionواژههای مصوب فرهنگستانپرتاب واریزه و جریانهای گدازه از نقطهای مرکزی که به تشکیل آتشفشانی کمابیش متقارن منجر میشود
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن محمدبن احمدبن فوران فورانی مروزی . مکنی به ابوالقاسم . رجوع به عبدالرحمن ... شود.
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) فورانی . رجوع به عبدالرحمن بن محمدبن احمدبن فوران فورانی مروزی شود.
فورجانلغتنامه دهخدافورجان . (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان شیراز که دارای 95 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ قره آغاج و محصول عمده اش غله ، لبنیات و حبوب است . (از فرهنگ جغر
فروانلغتنامه دهخدافروان . [ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان ارادان بخش گرمسار شهرستان دماوند، واقع در 15هزارگزی خاور مرکزی بخش ، کنار راه آهن شاهرود. ناحیه ای است واقع در جلگه ، معتد
مدیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه یرعامل، عضو موظف هیئت مدیره، معاون مدیرعامل، سرپرست، فورمن، معاون رئیس دانشگاه، رئیسبانک مرکزی، دبیر کل [حزب، سازمان ملل] مدیریت، معاونت گ