حاشلغتنامه دهخداحاش . [ ش َ ] (ع اِسم فعل ) پرگست . (حبیش تفلیسی ). || (اِ) پاکی . دوری از عیب و بدی : حاش للّه ؛ پاکی است مر خدای را. معاذ اﷲ. حاشاللّه .
هاش دیانکلغتنامه دهخداهاش دیانک . [ ] (اِخ ) نام شهری است که اقامتگاه خانواده ٔ پادشاهان اشکانی بوده است . (تاریخ ایران باستان تألیف حسن پیرنیا ج 3 ص 2587).
هاش دیانکلغتنامه دهخداهاش دیانک . [ ] (اِخ ) نام شهری است که اقامتگاه خانواده ٔ پادشاهان اشکانی بوده است . (تاریخ ایران باستان تألیف حسن پیرنیا ج 3 ص 2587).