مهتملغتنامه دهخدامهتم . [ م ُ ت َم م ] (ع ص ) اندوه مند و غمخوار. (ناظم الاطباء). اندوهمندشونده و غمخوارگی کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). و رجوع به اهتمام شود.
محتملغتنامه دهخدامحتم . [ م ُ ت َم م ] (ع ص ) نعت مفعولی از احتمام . اندوهگین شونده به شب و به خواب نرونده از اندوه . (از منتهی الارب ). متفکر و مضطرب و اندوهگین و ناتوان از بیخ
محطملغتنامه دهخدامحطم . [ م ُ ح َطْ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تحطیم . درهم شکننده ٔ توانا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
مهتمجلغتنامه دهخدامهتمج . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) سست گشته و ضعیف شده از گرمی و جز آن . (ناظم الاطباء). سست شونده از گرمی و جز آن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || پژمرده روی گردیده
مهتمرلغتنامه دهخدامهتمر. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) اسب شتابان و چهارنعل رونده . (ناظم الاطباء). اسب به رفتارآینده و تیزرونده . (آنندراج ). و رجوع به اهتمار شود.
مهتمشلغتنامه دهخدامهتمش . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) آمیخته شده . (ناظم الاطباء). آمیخته شونده . || ستور نرم رونده . (آنندراج ). و رجوع به اهتماش شود.
مهتمطلغتنامه دهخدامهتمط. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) آنکه ستم می کند و منع می کند دیگری را از حق خودش . || بدگو. دشنام گو. عیب گو. (ناظم الاطباء). دشنام دهنده . نقیضه گو. (آنندراج ).
مهتمللغتنامه دهخدامهتمل . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) نمام و سخن چین . (ناظم الاطباء). و رجوع به اهتمال شود.
مهتمملغتنامه دهخدامهتمم . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) اندوهمندو غمخوار. (آنندراج ). رجوع به اهتمام و مهتم شود.
مهتمجلغتنامه دهخدامهتمج . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) سست گشته و ضعیف شده از گرمی و جز آن . (ناظم الاطباء). سست شونده از گرمی و جز آن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || پژمرده روی گردیده
مهتمرلغتنامه دهخدامهتمر. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) اسب شتابان و چهارنعل رونده . (ناظم الاطباء). اسب به رفتارآینده و تیزرونده . (آنندراج ). و رجوع به اهتمار شود.
مهتمشلغتنامه دهخدامهتمش . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) آمیخته شده . (ناظم الاطباء). آمیخته شونده . || ستور نرم رونده . (آنندراج ). و رجوع به اهتماش شود.
مهتمطلغتنامه دهخدامهتمط. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) آنکه ستم می کند و منع می کند دیگری را از حق خودش . || بدگو. دشنام گو. عیب گو. (ناظم الاطباء). دشنام دهنده . نقیضه گو. (آنندراج ).