راهرو فانوسیgangway 2واژههای مصوب فرهنگستانسازهای انعطافپذیر در دو سر واگن که دسترسی به دیگر واگنها را امکانپذیر میکند متـ . فانوسی
راهرو فانوسیgangway 2واژههای مصوب فرهنگستانسازهای انعطافپذیر در دو سر واگن که دسترسی به دیگر واگنها را امکانپذیر میکند متـ . فانوسی
فانوس خیاللغتنامه دهخدافانوس خیال . [ س ِ خ َ / خیا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فانوسی باشد که در آن صورتها کشند و آن صورتها به هوای آتش به گردش درآید. (برهان ) : این چرخ فلک که ما در
فانوس نارنجلغتنامه دهخدافانوس نارنج . [ س ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فانوسی باشد که نارنج را خالی کرده و نقش ها در آن کنند و چراغ در آن افروزند، و این چنین فانوس در هندوستان
شارلغتنامه دهخداشار. (اِ) شهر باشد و شارستان شهرستان را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). بمعنی شهر باشد که عربان مدینه خوانند. (برهان قاطع). شهر و مدینه . (غیاث ). || بنای بلند و بس ع
برنج شمالهلغتنامه دهخدابرنج شماله . [ ب ِ رِ ج ِ ش َ ل َ / ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مزعفر، که آن طعامی باشد معروف . (از برهان ). برنجی است که در شیراز بخوبی معروف است و از آن مز