سفیدآبگویش تهرانیمخلوط نخاع گوسفند وسفیداب که در گرمابه به صورت و تن مالیده میشود/گرد سفید برای آرایش
سفیدآبلغتنامه دهخداسفیدآب . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خورشی رستم بخش شاهرود شهرستان هروآباد دارای 219 تن سکنه و آب آن از چشمه است . محصصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری
سفیدآبلغتنامه دهخداسفیدآب . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) سرب سوخته و آن را بعضی سفیده کاشقری گویند. ظاهراً صحیح سفیده ٔ کاسه گری است .چرا که اکثر بکار کاسه گران و نقاشان و مرهم سازان
سفیدآبلغتنامه دهخداسفیدآب . [ س ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایه شهرستان قزوین ، دارای 162 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
سفیدابفرهنگ انتشارات معین( ~ .) (اِمر.) 1 - پودر سفیدی که زنان به صورت خود مالند. 2 - گرد سفیدی که از بعضی مواد گرفته می شود و در نقاشی مورد استفاده قرار می گیرد.
سفیدابفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. گرد سفیدی که از روی و برخی مواد دیگر گرفته میشود و در نقاشی به کار میرود؛ سفیداب روی؛ اکسید روی.۲. پودر سفیدی که زنان بهصورت خود میمالند؛ سپیده؛ سپیتاک.
سفیداب پنبه روواژهنامه آزادپودری سفیدرنگ که از قدیم در عطاری ها عرضه می شود و ضد آفتاب قوی، ضد بوی بدن قوی، ضد عرق و ضد جوش و لک است.