سرتیرلغتنامه دهخداسرتیر.[ س َ ] (اِ مرکب ) حکیم و فاضل و دانشمند. (برهان ). مرد بزرگ و فاضل . (جهانگیری ). بزرگ و حکیم و فاضل و دانشمند. (آنندراج ). || کنایه از مسافت یک پرتاب تی
پست سرِ تیرpole-mounted substationواژههای مصوب فرهنگستانپست توزیع روبازی که بر روی یک یا چند تیرک نصب شده است
تیره سرلغتنامه دهخداتیره سر. [ رَ / رِ س َ] (ص مرکب ) تیره مغز. تیره رای . تیره خرد : کیست میرالشعرا گوئی و هم گوئی من نام خود خود نهی ای تیره سر و تیره ضمیر. سوزنی . || سیاه سر. ک
تیرک سر دهانهhatch-end beamواژههای مصوب فرهنگستانتیرکی محکم در دو سر دهانة انبار برای تحمل نیروهای وارد بر دهانه
ورق تکیهگاه تیرbeam bearing plateواژههای مصوب فرهنگستانورقی فلزی که در زیر سرِ تیر، در نقطۀ اتکای آن، قرار میدهند تا بار وارد بر آن نقطه توزیع شود
بسر تیر رسانیدنلغتنامه دهخدابسر تیر رسانیدن . [ ب ِ س َ رِرِ / رَ دَ ] (مص مرکب ) بر سر تیر رسانیدن . شکار شدن ، تیر خوردن : و هرگاه نخجیر دال طبع خجسته اش هوس شکار کردی غزال غزاله از یکسا
پیکان 2point 2, pile 1/ pyle, arrow pointواژههای مصوب فرهنگستانکلاهک فلزی نوکتیزی که بر سر تیر قرار میگیرد متـ . سرتیر arrowhead, head1